تاریخ : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳

استراتژی فرهنگی امام سجاد در دوران پس از عاشورا چه بود؟

  • کد خبر : 666
  • 21 مرداد 1402 - 12:33
استراتژی فرهنگی امام سجاد در دوران پس از عاشورا چه بود؟
در چنین وضعیتی، طرفداران ائمّه پراکنده، مرعوب و مأیوس بودند و امکان حرکت جمعی از دست رفته بود. دعا‌های امام† در عین اینکه حرکتی اخلاقی بود، مبارزه‌ای آرام در برابر قدرت‌های اهریمنی، ولی ریشه کن کننده بود. او با این عمل و برنامه خود نشان داد راه مبارزه در شمشیر منحصر نمی‌شود، زیرا در بعضی شرایط، شمشیر کارایی خود را به کلّی از دست داده و حتی نتیجه عکس می‌دهد.

دوران پس از عاشورا برای امام سجاد بسیار دشوار سپری شد و زین العابدین (ع) با شرایط پیچیده‌ای مواجه بود که می‌توانست تداوم حرکت شیعه در طول تاریخ را به چالش بکشد اما امام سجاد در قالب یک استراتژی فرهنگی که نگاه سیاسی و حکمرانی تشیع را نیز را نیز پوشش می‌داد، از این دوران گذر کرد؛ سیره‌ای که در سالروز میلاد امام چهارم شیعیان قابل مرور است.

به گزارش دانارضوی به نقل از «تابناک»؛ «سید السجادین» علی بن الحسین در پنجم شعبان سال ۳۸ هجری در مدینه به دنیا آمد. مادر گرامی ایشان شهربانو دختر یزدْگِرد (آخرین پادشاه ساسانی) است. امام سجاد (ع) دوران رشد خود را در عهد امامت امام مجتبی (ع) و پدر خود حسین بن علی (ع) سپری کرد. در کربلا حاضر شد، اما به دلیل بیماری نتوانست در جنگ شرکت کند. پس از آن قریب سی و چهار سال، یعنی تا سال ۹۴ قمری، رهبری شیعه را بر عهده داشت.

ابوالحسن و ابومحمد از کنیه‌های مشهور امام سجاد (ع) است و القاب مشهوره آن حضرت: زین العابدین و سید الساجدین و العابدین و زکی و امین و سجّاد و ذوالثّفنات و نـقـش نـگـیـن آن جناب به روایت حضرت صادق (ع) «اَلْحَمْدُللّهِ الْعَلِی» بوده و به روایت امام محمد باقر (ع) «اَلْعِزَّةُ لِلِّه» و به روایت حضرت ابوالحسن موسی کاظم (ع)، «خَزِی وَ شَقِی قاتِلُ الْحُسَینِ بْنِ عَلی علیه السلام» بوده است. امام سجاد (ع) در سال ۹۴ ق. به تحریک ولید بن عبدالملک مسموم گردید و به شهادت رسید و در کنار امام مجتبی (ع) در بقیع مدفون شد.

دوران امامت امام سجّاد† از عاشورای سال ۶۱ هجری تا شهادت ایشان در سال ۹۴ هجری با زمامداری یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویهْْ بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک همزمان بود. امام† در شرایط خفقان اموی و مروانی می‌بایست شیوه‌ای نوین برای مبارزه در پیش گیرد تا بتواند آن محیط تاریک و ظلمانی و آن مردم غافل و بی خبر را از چنگ شهوات و نیز ازتسلّط دستگاه‌های اهریمنی خلاص کند؛ شیوه‌ای که هم بتواند مردم را با حقایق و معارف دین آشنا سازد و انقلابی در دنیای اسلام ایجاد کند و هم بهانه دست دشمن ندهد.

امام در برابر این وضعیت اسفبار چه کند؟ آیا باید قیام کند و آشکارا با استبداد و قدرت‌های فاسد و ستمگر در افتد؟ یا با توجه به فراهم نبودن زمینه، در برابر شداید و گرفتاری‌های این دوران مقاومت کند و شیوه‌ای دیگر برای مبارزه برگزیند؟ روشن است که پس از حادثه خونبار عاشورا و وضعیت نابسامان سیاسی- اجتماعی و حاکمیت قدرت‌های شیطانی و جوّ رعب و وحشت در سرتاسر دنیای اسلام، شرایط به هیچ وجه برای قیام آماده نبود؛ زیرا قیام، یار و یاور و آمادگی می‌خواهد؛ ولی امام† از طرفی در آن شرایط یار و یاوری نداشت؛ چنان که در روایتی می‌خوانیم: اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَینِ† إِلَّا ثَلَاثَةً؛ أَبُو خَالِدٍ الْکابُلِی، یحْیی ابْنُ أُمِّ الطَّوِیلِ وَ جُبَیرُ بْنُ مُطْعِمٍ / پس از حضرت حسین مردم مرتد شدند مگر سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم.

این روایت مربوط به حوادث بعد از شهادت امام حسین† مانند حادثه سهمگین «حرّه» است که تشکیلات شیعه را از هم پاشید و رعب و ترس را حاکم گرداند و گرنه شیعه بعد از شهادت امام حسین† به کلّی مرعوب و ناامید نشده و در صدد بر گرداندن انسجام قبلی خود بود.

ابو عمر نهْدِی می‌گوید از علی بن الحسین† شنیدم که می‌فرمود: مَا بِمَکةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یحِبُّنَا. در مکه و مدینه بیست نفر مرد پیدا نمی‌شود که ما را دوست داشته باشند.

در چنین وضعیتی، طرفداران ائمّه‰ پراکنده، مرعوب و مأیوس بودند و امکان حرکت جمعی از دست رفته بود. با وجود چنین وضعی امام سجّاد† چگونه می‌توانست دست به قیام بزند؟!

وضعیت دوران امام سجّاد† در آن وقتی که ایشان می‌خواهد کار عظیم خود را شروع کند، با دوران پدر بزرگوارش امام حسین† تفاوت داشت؛ زیرا در زمان امام حسین† به تعبیر مقام معظم رهبری: «یک انتخاب بیشتر وجود نداشت. زنده ماندنْ معنا نداشت؛ قیام نکردنْ معنا نداشت و لذا بایستی قیام می‌کرد. حال اگر در اثر آن قیامْ به حکومت می‌رسید، رسیده بود. کشته هم می‌شد، شده بود. بایستی راه را نشان می‌داد و پرچم را بر سرِ راه می‌کوبید تا معلوم باشد وقتی که وضعیت چنان است، حرکت باید چنین باشد.».

ولی امام سجّاد† بین دو انتخاب مخیر بود؛ یا باید قیام می‌کرد و راه شهادت را برمی گزید یا زنده می‌ماند؛ البته برای امام† که اهل معنا و اهل حکمت و دقت است و از بصیرت فوق العاده برخوردار است و اوضاع و احوال دورانی را که در آن قرار دارد به خوبی درک می‌کند، زنده ماندن و ایفای وظایف امامت و هدایت امّت به مراتب سخت‌تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است؛ از این رو، امام سجّاد† کار سخت‌تر را انتخاب کرد و بدون تردید زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش، بیشتر از کشته شدن بود.

اگر امام† در چنان شرایطی دست به قیام مسلحانه می‌زد، شاید سرنوشت شیعه نامشخص می‌شد. بر این اساس، عقل و منطق و شرع اقتضا می‌کرد که امام† زنده بماند و برای نجات اسلام از اسارت در دست اشرار چاره‌ای بیندیشد؛ از این رو، امام† بایست شیوه‌ای نوین برای مبارزه در پیش گیرد تا بتواند آن محیط تاریک و ظلمانی و آن مردم غافل و بی خبر را از چنگ شهوات و نیز ازتسلّط دستگاه‌های اهریمنی خلاص کند؛ شیوه‌ای که هم بتواند مردم را با حقایق و معارف دین آشنا سازد و انقلابی در دنیای اسلام ایجاد کند و هم بهانه دست دشمن ندهد. این بود که دست به کار شد و برای بیان مفاهیم مورد نظرشان از دو شیوه استفاده کرد که عبارت اند از؛

الف- شیوه دعا که در صحیفه سجّادیه متجلی است.

ب- شیوه موعظه که در قالب سخنان و روایات آن حضرت تبلور یافته است.

از میان این دو شیوه حکیمانه، بهره گیری از شیوه دعا طرحی نو در تبیین عقاید و معارف ناب اسلام و مبارزه‌ای نامرئی بر ضد دستگاه حاکم بود. با این شیوه مردم آرام آرام به بهترین شکل با اندیشه‌های ناب دینی آشنا شدند و یک مجموعه مؤمن، علاقه‌مند و صالح برای کار‌های آینده به وجود آمد.

دعا‌های امام† در عین اینکه حرکتی اخلاقی بود، مبارزه‌ای آرام در برابر قدرت‌های اهریمنی، ولی ریشه کن کننده بود. او با این عمل و برنامه خود نشان داد که راه مبارزه در شمشیر منحصر نمی‌شود؛ زیرا در بعضی شرایط، شمشیر کارایی خود را به کلّی از دست می‌دهد و حتی نتیجه عکس می‌دهد.

صحیفه سجّادیه مجموعه‌ای از دعا‌های امام سجّاد† است. در این کتاب همه موضوعاتی که انسان برای یک زندگی مطلوب اسلامی به آن نیاز دارد مورد توجه قرار گرفته است و امام† به زبان دعا، انگیزه‌های چنان زندگی‌ای را در ذهن مردم، بیدار و زنده می‌کند تا حرکت به سوی اصلاح جامعه آغاز گردد و زمینه برای تحقق هدف نهایی یعنی ایجاد حکومت اسلامی فراهم شود.

با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت که صحیفه سجّادیه یک کتاب دعای معمولی نیست که فقط انسان آن را برای برآوردن نیاز فردی خود بخواند یا درگوشه‌ای بخزد و با خدایش راز و نیاز کند و کاری به کار انسان و اجتماع نداشته باشد، بلکه کتابی است انسان ساز که طرحی حکومتی و مبارزاتی را در قالب دعا ارائه داده است.

شاهد اول سند صحیفه است. راوی صحیفه شخصی است به نام «عمیر» که توضیح می‌دهد صحیفه چگونه به دستش رسیده و به دنبال آن بین مردم منتشر گشته است. عمیر می‌گوید: پدرم (متوکّل) گفت: موقعی که یحیی بن زید عازم خراسان بود او را ملاقات کردم، سلام دادم. گفت: از کجا می‌آیی؟ گفتم: از حجّ. او از من حال خانواده، بستگان، دوستان و پسر عموهایش را که در مدینه بودند پرسید و درباره امام صادق† آهسته سؤال کرد.

حال و وضع آن‌ها را برایش نقل کردم و گفتم: از جریان شهادت پدر شما همه ناراحت بودند، به اینجا که رسیدم گفت: عمویم محمّد بن علی (امام باقر†) به پدرم گفت: صلاح نیست که الان مبارزه را شروع کنید.

بعد می‌گوید: از من پرسید: آیا پسر عم من جعفر بن محمّد (امام صادق†) را ملاقات کرده ای؟
گفتم: من عذر می‌خواهم، دوست ندارم آنچه را که شنیده ام برای شما نقل کنم.
رو به من کرد و گفت: شما مرا از مرگ می‌ترسانی؟ هر چه از امام صادق† درباره من شنیدی بگو، گفتم: شنیدم که می‌گفت: یحیی قیام می‌کند و کشته می‌شود و به دارش می‌زنند؛ همان گونه که با پدرش رفتار کردند.
گفت: آیا از امام صادق† نوشته‌ای همراه داری؟ عرض کردم: بلی! مطالبی را به من فرمود: و من نوشته ام، آن را به او دادم و یکی از این‌ها هم دعایی بود که آن حضرت املا کرده و من نوشته بودم و فرموده بود این دعایی است که پدرش املا نموده و او نوشته و به او خبر داده که از دعا‌های پدرش علی بن الحسین† و از دعا‌های صحیفه کامله است.

یحیی آن را گرفت و تا آخر مطالعه کرد و گفت: آیا اجازه می‌دهی من این را استنساخ کنم؟ گفتم: آیا اجازه استنساخ چیزی را از من می‌خواهی که اصلش از خود شما است؟ گفت: من هم در عوض صحیفه کاملی به تو خواهم داد؛ دعا‌هایی که از ناحیه پدرم زید است و به او از پدرش امام سجاد† رسیده، ولی پدرم به من وصیت کرده که آن را حفظ کنم و به دست غیر اهلش ندهم.

عمیر می‌گوید: پدرم گفت: برخاستم و سر او را بوسیدم…، سپس یحیی نوشتة مرا به جوانی داده، گفت: این دعا را با خط زیبا، خوانا و روشن بنویس و به من بده. من این دعا را می‌خواستم از امام صادق† بگیرم به من نمی‌داد. متوکل می‌گوید: من از کردة خود پشیمان شدم و ندانستم چه کنم و امام صادق† پیش از این نفرمود: آن را به کسی ندهم. آن گاه یحیی صندوقچه‌ای خواست، آوردند و از آن صحیفه‌ای قفل کرده و مهر زده بیرون آورد و در مهر آن نگریست و بوسید، گریه کرد و مهر آن را شکست و قفل را گشود و صحیفه را باز کرد و بر دیده نهاد و بر روی کشید و گفت:‌ای متوکّل! به خدا سوگند، اگر گفته پسر عمویم نبود که گفتی من کشته و به دار آویخته می‌شوم، این صحیفه را به تو نمی‌دادم و بر آن بخل می‌ورزیدم، لکن من می‌دانم که گفتار او راست است، از پدران ما به او رسیده و به زودی سخن او درست در می‌آید و ترسیدم چنین علمی به دست بنی امیه افتد و پنهان کنند و در خزائن خود نگهدارند؛ پس آن را بگیر و مرا از اندیشه آن آسوده ساز و منتظر باش تا حکم خداوند درباره من و اینان به انجام رسد. این صحیفه نزد تو امانت باشد و به دو پسر عموی من محمّد و ابراهیم پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علی† برسان که در امامت جانشین من هستند.

متوکل می‌گوید: من صحیفه را از ایشان گرفتم، وقتی یحیی شهید شد به مدینه رفتم، خدمت امام صادق† رسیدم و داستان یحیی را نقل کردم، امام صادق† سخت گریه کرد و فرمود: خداوند پسر عمویم را رحمت کند و او را به اجدادش ملحق نماید، آنچه مانع بود که من دعا را به او بدهم همین بود که خودش از آن وحشت داشت (یعنی همان که پدرش وصیت کرده بود که می‌ترسم دعا به دست نااهل بیفتد).

بعد امام صادق† فرمود: صحیفه‌ای که از یحیی در دست شماست، کجاست؟ گفتم: اینجا است.

امام صادق† آن را باز کرد و فرمود: به خدا قسم! این خطّ عمویم زید و دعای جدّم علی بن الحسین† است.

متوکل می‌گوید: آن گاه امام صادق† [خطاب به فرزندش]فرمود: اسماعیل! بلند شو و آن دعایی را که تحویلت دادم و گفتم خوب حفظش کن بیاور.

اسماعیل صحیفه‌ای را آورد، درست مانند صحیفه‌ای که یحیی بن زید به من داد، امام صادق† آن را بوسید و آن را روی چشمش گذاشت و فرمود: این خط پدرم امام باقر† و املای جدّم علی بن الحسین† است. من هم شاهد بودم و در حضور من نوشته شد. عرض کردم: اگر اجازه می‌دهی من این را دوباره مقابله کنم، فرمود: من تو را اهل و شایسته دیدم که نشانت می‌دهم (یعنی به نااهل نشان نمی‌دهم)، پس من هر دو را با هم مقابله کردم، هر دو یکی بود و حتی یک حرف را ندیدم که در این دو صحیفه با هم تفاوت داشته باشد. عرض کردم: حال اگر اجازه فرمایید من صحیفه یحیی را به پسر عموهایش تحویل دهم.

فرمود: خداوند امر فرموده که امانت‌ها را به اهلش برسانید. بعد که خواستم برخیزم و بروم فرمود: باش، سپس کسی را دنبال محمد و ابراهیم فرستاد که بیایند، وقتی آمدند امام فرمود: این میراث پسر عموی شما است که برای شما فرستاده، تحویل بگیرید؛ ولی ما با شما یک شرط می‌کنیم، عرض کردند: بفرمایید! فرمود: این صحیفه را از مدینه خارج نکنید.

در اینجا چند سؤال وجود دارد و آن اینکه؛

۱. این چه دعایی بوده که امام سجاد† به زید املا کرده و زید هم به یحیی املا کرده و به او گفته مواظب باش به دست غیر اهلش نیفتد؟ دعا به معنای راز و نیاز که به دست دیگران بیفتد، مانعی ندارد.

۲. صحیفه سجادیه که دست یحیی است، چه دعایی است که می‌گوید: اگر قرار نبود من شهید و به دار آویخته شوم نمی‌دادم، چون می‌ترسم به دست بنی امیه بیفتد و آن‌ها این را در خزائن خود حفظ کنند؟

۳. باز جای این سؤال است: چه دعایی بوده که با آن‌ها چنین شرط می‌شود؟ آیا طرح مبارزاتی بر ضد بنی امیه بوده که امام صادق† می‌فرماید: شرط می‌کنم آن را از مدینه خارج نکنید که اگر از اینجا خارج شود و به دست بنی امیه بیفتد اسرارکشف می‌شود؟! گفتند: چرا خارج نکنیم؟ آن حضرت فرمود: پسر عموی شما در مورد این صحیفه از چیزی می‌ترسید که من هم ترس همان جریان را نسبت به شما دارم و آن این است که به دست دشمن بیفتد؛ بنابراین مشخص شد که سند صحیفه، باز گو کننده این است که صحیفه علاوه برآثاری که در معرفهْْ الله و نیل به کمالات معنوی و انسان سازی دارد یک طرح مبارزاتی برای به دست گرفتن حکومت بوده است؛ ولی با استتار و تحت عناوین خاص.

شاهد دوم بر اینکه صحیفه سجّادیه یک طرح حکومتی است، نه یک کتاب دعای معمولی، فهرست ابواب این کتاب است. برخی مانند مرحوم مظفر مجموع ۵۴ دعای صحیفه را در نوزده باب فهرست کرده و آورده اند که هر باب زیر مجموعه‌هایی نیز دارد. این ابواب نوزده گانه عبارت است از؛

اول: باب توحید (بحث درباره خدا و صفات خدا).
دوم: باب نبوت (مطالبی در رابطه با بعثت انبیا و رسل).
سوم: باب امامت (مسئلة رهبری و امامت).
چهارم: باب المعاد (مقصد اصلی از خلقت انسان).
پنجم: باب الاسلام (معرفی اسلام).
ششم: باب الملائکه (فرشتگان و مأموران خاص خداوند).
هفتم: باب الاخلاق.
هشتم: باب الطاعات (چگونگی اطاعت و عبادت خداوند).
نهم: باب الذکر و الدعا (چگونگی دعا کردن و دعا خواندن و چیز نوشتن).
دهم: باب السیاسهْْ (تدبیر کشور، شهر، بخش، خانه و تدبیر درکلیه امور).
یازدهم: باب الاقتصاد.
دوازدهم: باب الانسان (انسان شناسی).
سیزدهم: باب الکون (هستی شناسی).
چهاردهم: باب الاجتماع (جامعه شناسی).
پانزدهم: باب العلم (ارزش دانش).
شانزدهم: باب الزمن (مسئلة زمان).
هفدهم: باب التاریخ (شناخت تاریخ و عبرت از آن).
هجدهم: باب العسکریهْْ (مسائل نظامی و دفاع).

این ابواب نوزده گانه صحیفه سجادیه که به صورت فهرست موضوعی ارائه شده، نشان دهندة مجموعة معارف انسان ساز است که ظاهرش دعا و باطنش امور فراوانی از جمله کادرسازی برای مقابله با ظلم و ستم است.

با این شیوه مردم آرام آرام به بهترین شکل با اندیشه‌های ناب دینی آشنا شدند و یک مجموعه مؤمن، علاقه‌مند و صالح برای کار‌های آینده به وجود آمد. دعا‌های امام در عین اینکه حرکتی اخلاقی بود، مبارزه‌ای آرام در برابر قدرت‌های اهریمنی، ولی ریشه کن کننده بود. او با این عمل و برنامه خود نشان داد که راه مبارزه در شمشیر منحصر نمی‌شود؛ زیرا در بعضی شرایط، شمشیر کارایی خود را به کلّی از دست می‌دهد و حتی نتیجه عکس می‌دهد.

صحیفة سجّادیه معروف به «اخت القرآن»، «انجیل اهل بیت‰» و «زبور آل محمد…» و دربردارنده ۵۴ دعا از ادعیه امام سجّاد†، از کتاب‌های بسیار پر ارزشی است که همواره مورد توجه بزرگان علمای اسلام قرار گرفته است. ارزش و عظمت این کتاب تا بدان جا است که ائمه‰ همواره آن را از دسترس نااهلان دور نگه داشته و بدون هیچ گونه نقصی به دست شیعیان، دوستان و شیفتگان خود رسانده اند.

صحیفه سجّادیه بحر زخاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که عزیزترین معارف و راقی‌ترین مطالب معرفتی را، چون گوهر‌هایی ناب در خود جای داده و سرشار از نغمه‌های شیوا و عشق و معرفتی است که پس از قرآن و نهج البلاغه به بشر عرضه شده است تا از زلال معارف خود سیرابشان سازد.

لینک کوتاه : https://danarazavi.ir/?p=666

نوشته‌های مشابه